اگر می خواهید، با من به DeLorean فروتنانه من قدم بگذارید و به تاریخ سفر کنید تا زمانی که در درس تئوری طراحی خود به خواب رفتید.
فکر میکردید به نظریههای گشتالت نیازی ندارید. شما قبلاً می دانستید که چگونه یک لوگوی قاتل بسازید. کارهای مهم تری برای انجام دادن داشتید، مانند رویاپردازی درباره تبدیل شدن به فرد بعدی Sagmeister تحت حمایت.
من از شکستن آن برای شما متنفرم، اما این اصول سازماندهی ادراکی بسیار فراتر از ایجاد یک تصویر زیباست.
در واقع، آنها سنگهای کلیدی فرآیند شناختی-عاطفی-رفتاری هستند و درک کاربرد عملی آنها ما را قادر میسازد تا تجربیات کاربر قدرتمندتری را مهندسی کنیم.
تاریخچه 25 ثانیه ای روانشناسی گشتالت
رشته روانشناسی گشتالت با هدف توضیح چگونگی درک و سازماندهی ذهن بینایی، شنیداری و محرک های حسی جسمی به عنوان طراحان وب و متخصصان تجربه کاربری (UX)، تحقیقات روانشناسی گشتالت را ابزاری ارزشمند خواهید یافت که نه تنها قابلیت استفاده محصول خود، بلکه تعامل آن را نیز بهینه کنید.
در حدود دهه 1910 معرفی شد و به کار روانشناسان ماکس ورتهایمر، کورت کوفکا و ولفگانگ کوهلر نسبت داده می شود. گشتالت، آلمانی برای “فرم”، به ما بینشی در مورد چگونگی هماهنگ کردن تجربیات کاربر با بررسی رابطه بین یک محرک معین و پاسخ شناختی کاربر می دهد.
به عنوان مثال:
نظریه ورتایمر بیان میکند که یک فرد تأثیر تجربه را به عنوان یک کل میبیند، برخلاف انباشت بخشهای منفرد تجربه. اساساً به این خلاصه میشود: تمام واقعیت به سادهترین و پایدارترین شکل ممکن از نظر ادراکی تجربه و سازماندهی میشود.
مقدمه ای بر گروه بندی عاطفی
- قانون مجاورت
اشیاء نزدیک به یکدیگر تمایل دارند با هم گروه شوند. - قانون شباهت
موارد مشابه معمولاً با هم گروهبندی میشوند. - قانون بسته شدن
اشیاء گروه بندی شده با هم به عنوان یک کل دیده می شوند. - قانون تداوم
خطوط بهصورت هموارترین مسیر را دنبال میکنند. - قانون منطقه مشترک
موارد در مناطق مشابه معمولاً با هم گروه بندی می شوند. - قانون اتصال
موارد متصل به صورت گروهی دیده میشوند.
اصول گروه بندی گشتالت که به آنها قوانین سازمان ادراکی نیز گفته می شود، شناخته شده ترین نظریه های گشتالت در جامعه طراحی هستند. با درک و اجرای این اصول، می توانید طرح هایی را ایجاد کنید که جذابیت زیبایی شناختی آنها باعث ایجاد پاسخ شناختی مثبت شود. با این حال، ارزش واقعی این نظریهها در این است که آنها میتوانند به کل فرآیند شناختی-عاطفی-رفتاری کمک کنند.
با ضربه زدن به میل ذهن برای گروه بندی اشیا با هم به منظور درک آنچه که درک می کند، می توانیم عناصر احساسی را در طرح های خود معرفی کنیم. به عنوان مثال، سه نماد خرگوش به سختی تأثیری عاطفی روی کاربر خواهند داشت، مگر اینکه از دیدن تعداد زیادی از خرگوشهای وکتور فتوشاپ عمومی در یک مقاله باعث انزجار شوند:
اما یک خرگوش مخملی بکشید، و ناگهان به سمت قلمرو joy-gasm:
در نهایت، کمی عصبانیت می کنیم تا کمی آن را با هم مخلوط کنیم. اوه نه!
بهکارگیری این تئوریها شما را قادر میسازد تا نشانههای رفتاری را در طراحی تعامل تقویت کنید و تبدیلهای خود را افزایش دهید، تعامل برند را تقویت کنید، به تسلط بر جهان یا هر هدف دیگری که ممکن است باشد.
نشانه های رفتاری را با درگیری عاطفی از طریق گشتالت تقویت کنید
با گروهبندی شناختی محرکهای عاطفی با محرکهای رفتاری یا با فراخوانهای اقدام، میتوانید مشروعیت درخواست را تقویت کنید و کاربر را برای برداشتن گام بعدی متقاعد کنید. این باعث ایجاد تبدیلهای بالاتری برای مواردی مانند ثبتنام و خرید ایمیل میشود: مراحلی که در آن کاربران چیزی از خودشان را در رابطه با پلتفرم سرمایهگذاری میکنند، برخلاف کلیکهای ساده یا رفتار مبتنی بر پیمایش.
با اجرای این مفاهیم، کمپین فیسبوک Joplin Tornado ASPCA چشمان غمگین گربهای را میگیرد که قربانی گردباد شناسایی شده و یک دکمه پخش بزرگ را میپوشاند.
این امر با ایجاد یک فراخوان عاطفی قانع کننده به عمل، به اصل نزدیکی ضربه می زند. به جای تعبیه ساده یک ویدیوی یوتیوب، طراحان این بنر را به عنوان پیوندی به صفحه حاوی ویدیو ایجاد کردند تا کنترل بیشتری بر آنچه به کاربر ارائه می شود داشته باشند. در حالی که بنر را با ابعاد پخشکنندههای ویدیو در سرتاسر وب سازگار نگه میدارند و یک دکمه پخش را روی هم قرار میدهند (در نتیجه از اصل مشابهت استفاده میکنند)، آنها میتوانند یک فراخوان برای اقدام قانعکننده ایجاد کنند.
برای مقایسه، جاسازی ساده یک ویدیوی YouTube در وبلاگ تیم فریس فاقد تعاملی است که با درخواست سفارشی ASPCA برای پخش ویدیوی آن می بینیم.
سرایت عاطفی در طراحی وب
خب، چگونه کار می کند؟ چرا برخی از تصاویر بصری اینقدر قانع کننده هستند، در حالی که برخی دیگر نه؟ تصاویر بصری قوی و متن جذاب از نظر احساسی به ایجاد “سرایت عاطفی” با کاربر. سرایت عاطفی یک پدیده روانی است که اساساً به این خلاصه می شود: احساسات مسری هستند.
به عبارت دیگر، بچه گربه آن بالا شما را به یک مورد از بلوز متوسط آلوده کرده است. تقریباً می توانید آن را بشنوید که فکر می کند، «مرا به خانه ببرید. من را دوست داشته باش. پاپاراتزی من شوید و میمهای بیوجهی لولکت از روزهای خوش من بسازید.»حتی اگر گربهسواری نیستید، سخت است که برای مصیبت آن احساس همدردی نکنید. ASPCA قدرت چشم حیوانات غمگین را می داند. بارها و بارها در کمپین های خود به تصاویر متکی است.
مثال بالا از یک عکس استفاده میکند، اما تصاویر و آرمها نیز میتوانند به ایجاد حالات احساسی در کاربران کمک کنند. نمونه ای از این صفحه اصلی LessAccounting است (طبق پیشنهاد @JbirdDesign).
صفحه بهعنوان راهی برای ایجاد اعتماد، برند مشارکت خود را (برای کسب اعتبار) با فراخوانهای خود برای اقدام و سایر نشانههای رفتاری بهصورت بصری هماهنگ میکند. با حفظ اندازه و شکل آرم های شریک (اصل شباهت) و قرار دادن آنها در یک محیط (اصل بسته شدن)، طراحان کاربر را وادار می کنند تا علی رغم اینکه پهنای صفحه را اشغال می کنند، آنها را به عنوان یک واحد درک کند. با استفاده از اصل اتصال، طراحان به صورت بصری آرمها را به کادر مرکزی «دفترداری باید آسان باشد» پیوند میدهند، جایی که دکمه «شروع با آزمایش رایگان» نقطه کانونی است.
موسسات مالی پول زیادی را صرف مرتبط کردن نام تجاری خود با قابلیت اعتماد می کنند، مانند «به ما به سپرده های مالی خود اعتماد کنید». این را می توان با نام تجاری تعاونی، مشارکتی یا مطبوعاتی نیز به دست آورد.
رسانه های خبری همچنین برندهای خود را به عنوان منابع اطلاعاتی قابل اعتماد معرفی می کنند. به دور از این که بتوانیم به هر یک از این مؤسسات واقعاً اعتماد کنیم، ما فقط اذعان می کنیم که اعتماد یک احساس قابل دوام در استراتژی های برندسازی آنها است. سایر برندها به نوبه خود می توانند از تعامل عاطفی یک برند برای افزایش اثربخشی استراتژی های خود استفاده کنند. پایان. هیچ جنگ شعله ای در نظرات وجود ندارد، مردم.
مثال دیگر درخواست ثبت نام در خبرنامه MailChimp در زیر است. کاربران در مواجهه با آرم های مقامات معتبر صنعت، با ایجاد یک حساب کاربری یا ثبت نام در خبرنامه، در سطح بالاتری از اعتماد با پلتفرم ارتباط برقرار می کنند.
هنگامی که ریسک بالاتر است، مانند شماره کارتهای اعتباری و تامین اجتماعی، سطح اعتبار همسو با اقدام نیز باید باشد. هنگامی که یک نام تجاری ذاتاً به اندازه کافی از نظر نام اعتبار نداشته باشد، مانند آمازون، معمولاً به آرم ها و مهرهای اعتماد، مانند موارد مربوط به Better Business Bureau و انطباق با PCI، تکیه می کند تا افزایش اعتماد مصرف کننده.
به طور خلاصه
با درک سازمان ادراکی درگیر در فرآیند شناختی، میتوانیم استراتژیهای قویتری برای محرکهای احساسی و رفتاری در تجربیات کاربر خود ایجاد کنیم.
- همراهی محرکهای عاطفی و رفتاری در نوعی از گروهبندی شناختی——خواه از طریق نزدیکی، شباهت یا چیز دیگری—— انگیزه عمل بر اساس نشانه رفتاری را تقویت میکند.
- استانداردهای صنعت لزوماً از نظر احساسی جذاب ترین نیستند، همانطور که در مقایسه جاسازی YouTube در بالا مشاهده می شود. یاد بگیرید که به جای مشترک شدن در یک استاندارد، تجربیات خود را مدیریت کنید.
- اصول گشتالت می تواند به متخصصان UX کمک کند تا از اعتماد برای افزایش تبدیل های مبتنی بر فروش استفاده کنند.
چگونه از گروه بندی عاطفی و رفتاری در تجربیات کاربری خود استفاده می کنید؟ آیا در موج سواری خود به نمونه عالی برخورد کرده اید؟ نظرات، نظرات! می خواهیم بدانیم، لطفاً!
بدون دیدگاه