ایجاد برند کاری دشوار است. کار و تحقیق زیادی روی آن انجام می شود، و حتی زمان بیشتری نیز لازم است. با ساختن یک نام تجاری، شما همچنین باید از خط باریک ایجاد یک حقه یا شوخی بسیار آگاه باشید، زیرا اینها طول عمر زیادی ندارند.
روش های زیادی برای رویکرد برندسازی و برندسازی مجدد وجود دارد: می توانید روی اعداد و تحقیق تمرکز کنید. شما می توانید روی مشتریان یا نتایج نهایی تمرکز کنید. اما پس از رویکرد خود، باید حرکت کنید. و من معتقدم بهترین راه برای ساختن یک برند طراحی است. بیایید این خط فکری را بشکنیم.
1. نه فقط آرم، بلکه هویت بصری
اجازه دهید ابتدا این تصور غلط را اصلاح کنیم که یک برند یک لوگو است. من قبلاً این را بارها شنیده بودم و از این فکر می ترسم. یک برند معمولاً با لوگوی آنها مشخص یا شناخته می شود. این معمولاً یکی از اولین کارهایی است که توسط یک برند یا کسب و کار انجام می شود – آنها به سراغ طراحان می آیند و لوگوی خود را ایجاد می کنند. این کار عالی است، اما تنها کاری نیست که باید انجام داد.
افراد بصری هستند. برای ایجاد یک برند قابل تشخیص، باید از این واقعیت استفاده کنید. این فقط در مورد یک لوگو نیست، بلکه در مورد سازگاری نیز هست. رنگ ها و فونت های شرکت شما هستند. این نمادها، شعارها و فقط نگاه اطراف شماست. اگر در یک شرکت حرفه ای کار می کنید، تی شرت نمی پوشید، برای کار کت و شلوار می پوشید. این همه آن نوع سازگاری بصری است که در یک نام تجاری وجود دارد.
مثل افراد مشهور – آنها برند خودشان هستند و به شدت به جلوه های بصری متکی هستند. آنها چه می پوشند؟ آنها چه شکلی هستند؟ حتی در چه رویدادهایی شرکت می کنند؟ به شخصی مانند Ke$ha یا لیدی گاگا فکر کنید، اگر آنها با لباس مجلسی زیبا در مراسم اهدای جوایز حاضر شوند بسیار شگفت زده خواهیم شد. دلیلش این است که آنها یک برند بصری واضح دارند.
به شرکت ها نیز فکر کنید. برای مثال، اگر از Target خرید میکنید و اتفاقاً پیراهن قرمز و رنگهای خاکی برنزه میپوشید، ممکن است متوقف شوید و در مورد موجودی از شما سؤال شود. چرا؟ زیرا آنها یک برند بصری دارند که از یک لوگوی بسیار قابل تشخیص به نحوه لباس پوشیدن کارکنانشان می رسد.
با طراحی، میتوانید کنترل کنید که مردم چه میبینند و چگونه برند شما را میبینند و به یاد میآورند. یک لوگو عالی است، اما یک هویت کامل بسیار بهتر است.
نکتهای که اخیراً در مورد عناوین شغلی متوجه شدهام این است که نیمی از آنها از شما میخواهند کارهایی را انجام دهید که کاملاً به آنها مربوط نیست. به عنوان مثال، برخی از مسئولین پذیرش باید اساساً مدیران دفتر و نمایندگان فروش مشتریان باشند. از برخی دستیاران اداری خواسته میشود که فروشندگان و طراحان گرافیک باشند. برخی از طراحان وب باید توسعه دهندگان وب و برنامه نویسان باشند. حوزه قضایی بسیاری از عناوین با توجه به نیازهای شرکت و آنچه افراد باید برای انجام کار خود بدانند شروع به گسترش کرده است.
وقتی صحبت از برندسازی به میان میآید، معتقدم این چیزی است که لازم است. برای مثال، اگر میخواهید یک برند بسازید و سعی میکنید افراد مختلف را به خاطر داشتن عناوین مختلف استخدام کنید، احتمالاً در نهایت به شکست واقعی و سریع ختم خواهید شد. از سوی دیگر، شما میخواهید افرادی داشته باشید که برندسازی را درک کنند و نه فقط نحوه راهاندازی یک وبسایت در مدت زمان معین.
به نظر من، برندها مشاغلی هستند که ارتباط خود را با مشتری در اولویت قرار می دهند. برندها کسب و کارهای انسانی هستند و باید به این ترتیب توسعه یابند. بنابراین برای مثال، ممکن است من فقط یک طراح یا توسعهدهنده وب نداشته باشم که سایت من را ایجاد کند، اما قطعاً یک طراح تعامل یا حداقل کسی که این نگرانیها را درک میکند، خواهم داشت. طراح تعامل کسی است که برای ایجاد محصولات یا خدمات مفید و قابل استفاده تلاش می کند. درک آنها به طراحی کاربر محور و نحوه دسترسی کاربران واقعی به وب خلاصه می شود. آن شخص به برند من کمک می کند تا منطقی شود و دسترسی آنلاین به آن آسان باشد.
من فقط فردی را استخدام نمیکنم که یک محقق بازار باشد، بلکه فردی را استخدام میکنم که تحقیقات را انجام دهد و از آن برای کمک به تقویت ارتباط من با مشتریان و نه نتایج نهایی استفاده کند. ضروری است که برندها گروه هایی از کارمندان را جمع آوری کنند که قرار نیست کاری را انجام دهند، اما به طراحی راهی برای تعامل با مشتریان کمک می کنند.
3. نه فقط ایده ها، بلکه نمونه های اولیه
اگر شما هم مثل من هستید، تمایل دارید هر روز جدید ایده جدیدی داشته باشید. به نظر من این یک هدیه بزرگ و یک نوع موقعیت نفرین است، اما وقتی بتوانید واقعاً این ایده را مطرح کنید، چیز شگفت انگیزی است.
در هر صنعتی، اگر بنشینم و صرفاً در مورد ایده ای که دارم با شما صحبت کنم، ممکن است علاقه مند شوید، اما آنقدرها مشتاق نیستید. همچنین در نهایت کل ایده را به تخیل خود واگذار خواهید کرد. ظاهر آن چگونه است، چگونه بسته بندی شده است، چگونه از آن استفاده می شود. با طراحی، من توانایی ایجاد نمونه ها و نمونه های اولیه را دارم. این مثالها احتمالاً شما را بیشتر علاقه مند میکنند، زیرا واقعاً میتوانید آنها را ببینید. چه من از تفسیر دو بعدی یا سه بعدی استفاده کرده باشم، تصورات غلط کمتری دارید.
اگر میخواهید برندی بسازید و به دنبال نوعی بودجه هستید، نمونههای اولیه مفید هستند. اگر به برخی از بهترین کمپین های Kickstarter نگاهی بیندازید، متوجه منظور من خواهید شد. آنها معمولاً نمونههای اولیه دارند که باعث علاقه و سرمایهگذاری بیشتر مردم میشود. آنها می توانند آن را ببینند و می توانند تصور کنند که خودشان یا دوستانشان از آن استفاده می کنند، نه اینکه از تخیل خود استفاده کنند، که ممکن است اشتباه باشد.
این نمونههای اولیه نه تنها بودجه دریافت کردهاند، بلکه تعداد کمی از افراد را که در این برند سرمایهگذاری میکنند، گرد هم آوردهاند. اکنون آنها در مورد آنچه اساساً فقط یک ایده است به اشتراک می گذارند و صحبت می کنند. نمونههای اولیه، همان نوع اغوا را برای مشتریانی که قبلاً روی برندها سرمایهگذاری کردهاند، فرا میخوانند. مردم این کار را با تلفن همراه، کفش و غیره انجام می دهند.
کنترل ایده های خود با طراحی با نمونه سازی کاملاً امکان پذیر است.
4. نه فقط پروژه ها، بلکه یک روش تفکر
ممکن است چیزی را نشنیده باشید که برخی افراد آن را «تفکر طراحی» مینامند. این اساساً یک روش فکری است که در آن به حل مسئله خلاقانه نزدیک میشوید. از این گذشته، طراحی روشی برای حل مسئله است و باید با آن برخورد کرد. تفکر طراحی به این معنی است که مشکلات ما با راه حل های گذشته حل نمی شود، بلکه با خلاقیت و علاقه به مشتری و برند حل می شود. این همچنین به این معنی است که افراد تجاری، حسابداران، مدیران و موارد مشابه وقتی از طراحی به عنوان راهی برای حل مشکلات خود استفاده می کنند، می توانند طراح باشند.
چرا این کار را می کنید؟ زیرا طراحی قدرت و کنترل زیادی دارد. آنچه را که احساس می کنید، تجسم می کنید و اغلب جایی که می روید را کنترل می کند. برندهای مسئول از این امر برای ایجاد ارتباط و ایجاد خود با مصرف کنندگان استفاده می کنند. اگر یک کسب و کار این ارتباط را می خواهد، آن کسب و کار باید درک عمیقی از طراحی، خلاقیت و نوآوری داشته باشد.
بعضی از مارکهای مورد علاقه ما امروزه از تفکر طراحی استفاده میکنند و/یا مدیران اجرایی دارند که طراحی را در اولویت قرار میدهند. به استیو جابز یا دیتر رامز فکر کنید. مردی مانند مارک زاکربرگ در حال حاضر شکوفا نیست زیرا به نتیجه نهایی فکر می کند و نه تعامل. ایده این نیست که کسب و کار خود را به پروژه های طراحی مختلف تقسیم کنید، بلکه این است که همه آن را به یک مشکل بزرگ تبدیل کنید که خلاقانه با آن برخورد کنید.
نتیجه گیری
نمی توانم تاکید کنم که طراحی خوب چقدر قدرتمند است. این قدرتمندتر از هر نوع طرح بازاریابی یا تکنیک تبلیغاتی است که در این مدت دیده ام. برندهایی که امروزه موفق هستند آن را می شناسند و از طراحی برای شکوفایی و تسخیر جهان استفاده می کنند. تغییر کسب و کار شما به یک برند به سادگی یادگیری طراحی خوب و تفکر طراحی است.
نظر شما در مورد نقش طراحی در ایجاد برند چیست؟ چه برندهایی ساخته اید؟ در نظرات به ما اطلاع دهید.
بدون دیدگاه