در ظاهر، این داستان چگونه آسانا از یک آرم با سه دایره به یک آرم … با سه دایره تبدیل شد. اما مانند بسیاری از چیزهایی که در ابتدا ساده به نظر می رسند، این داستان بسیار بیشتر از آنچه به نظر می رسد وجود دارد.
لوگوی تکاملیافته ما ——نماد همکاری و انرژی مشترک——سنگ بنای هویت برند جدید ما است: بازنگری کامل درباره نحوه ارائه خودمان به جهان. اما بیشتر از آن، این نتیجه نهایی یک سال تلاش عاشقانه است. و ما نسبت به آن احساس بسیار خوبی داریم.
اما این فقط یک “وو هوو” نیست، ما آن را انجام دادیم! پست. این داستان چگونگی رسیدن ما از نقطه A به نقطه B است – دنباله ای از خرده نان که مسیر ما را دنبال می کند، از جمله درس هایی که در طول مسیر آموخته ایم و توصیه هایی برای مسافران دیگر.
این همچنین در مورد کلیدهای موفقیت ما است: بازگشت مداوم به سؤالات اصلی درباره اینکه ما چه کسی هستیم و برای چه چیزی ایستاده ایم. و تعهد به بستن دایره روی هر عنصر از نام تجاری ما در حالی که به جلو می رویم.
ای کاش قبل از شروع فرآیندمان، پستهای بیشتری مانند این وجود داشت (مطالعات موردی آژانس زیادی وجود دارد، اما تعداد بسیار کمی از طرف مشتری). بنابراین، اگر قصد بهروزرسانی نام تجاری شرکت خود را دارید یا فقط در مورد نحوه عملکرد آن کنجکاو هستید، امیدواریم داستان ما به شما کمک کند!
چرا شروع به تغییر نام تجاری کردیم؟
اجازه دهید با معرفی فرد شروع کنم.

فرد واقعاً مرد شیرینی است. باهوش، خوش قلب، آنجا که به او نیاز دارید. دقیقاً همان مردی را که برای معرفی به دوستان خود تلاش می کنید.
اما فرد… به راحتی دوستان جدیدی پیدا نمی کند.
موضوع این است که فرد علیرغم روح مهربانش، اولین احساس ناخوشایندی از خود به جای می گذارد. او در پنج سال گذشته هر روز همان کت و شلوار فرسوده را به تن کرده است. او با جدیت صحبت می کند، اما با لحنی بیش از حد حرفه ای و غیرشخصی. شناخت فرد سخت است.

بنابراین وقتی دوستانش او را به افراد دیگر معرفی میکنند، زمزمه میکنند: “به پسر فرصت بدهید. وقتی او را بشناسید او را دوست خواهید داشت.»
تا این هفته، بسیاری از ما این احساس را نسبت به برند و محصول خود داشتیم.
البته که من تعصب دارم، اما فکر میکردم آسانا حتی قبل از اینکه اینجا کار کنم بسیار عالی بود. من یکی از هزاران مشتری که هنگام کار بر روی پروژه های بزرگ و مشترک به آن سوگند یاد کردند. و من متوجه شدم که تیم به همان اندازه عالی است: پر از قلب های بزرگ، ذهن های تیزبین، و شخصیت های عجیب و غریب.
اما دقیقاً مانند فرد، همه آن شخصیت در نحوه ارائه خودمان به نتیجه نمی رسید.

برای شروع، لوگوی ما بدون الهام بود: یک “a” به دنبال آن یک سه نقطه نماد… شمارش؟ موارد را فهرست کنید؟ هم ترازی؟ (هیچ کس دقیقاً مطمئن نیست.) طرح رنگ ما آبی و خاکستری ملایم بود (که خود را به عنوان «تم روز بارانی» نامیده می شود ☔️). نوشته های ما اغلب فاقد شوخ طبعی و فروتنی بود که در تیم ما بسیار فراوان بود. حتی تصاویری که ما از کارمندان واقعی آسانا ارائه کردیم، به نوعی شبیه عکسهای استوک بود!
در اقیانوسی از نرمافزارهای سازمانی ملایم و با رنگ آبی، ما خودمان را بهعنوان یک ناروال جادویی و رنگارنگ میدیدیم— اما اگر از بیرون به ما نگاه کنید، قابل درک است که تنها ماهی دیگری باشد. ?
کاوش عمیق
حدود یک سال پیش، فرآیند طراحی مجدد محصول ما. ما میدانستیم که بسیاری از کاربران این رابط را به هم ریخته و ضعیف میدانند، بنابراین تصمیم گرفتیم آن را تمیز و روشنتر کنیم. اما زمانی که شروع به بررسی مفاهیم طراحی مجدد محصول کردیم، از سوراخی افتادیم که مستقیماً به برند ما منتهی می شد.
به هر حال، ایجاد سلسله مراتب اطلاعات واضح تنها با یک فونت دشوار است، بنابراین طبیعی بود که شروع به بررسی تایپوگرافی جدید کنیم. روشن کردن برنامه به معنای ایجاد یک پالت رنگی جدید و سبک تصویرسازی بود، اما این به معنای یافتن راهی برای سازگاری آنها با لوگو… یا ایجاد یک لوگوی جدید بود.
ما عمیقتر حفاری کردیم. اگر طراحی خود را روشن می کنیم، آیا باید نوشتار خود را نیز روشن کنیم؟ چقدر بازیگوش بیش از حد بازیگوش است؟ چقدر جدی است؟ ما سعی داریم به چه کسی متوسل شویم؟ ما سعی می کنیم چه کسی باشیم؟ همانطور که شروع به کشف همه این سؤالات کردیم، آماندا مدیر طراحی ما جلسه ای را گرد هم آورد.
مزایا و معایب باز کردن لوگوی پاندورا را بررسی کردیم. ما همانطور که بود نازک شدیم و تغییر نام تجاری میتواند یک مشکل زمانی باشد که همه چیز را به تاخیر میاندازد. اما اگر قرار بود این کار را انجام دهیم، الان وقتش بود. محصول جدید ما به یک پایه قوی نیاز داشت — اما مشخص نبود که آیا باید محصولی را که داشتیم اصلاح کنیم یا یک محصول جدید از ابتدا ایجاد کنیم.
ما تصمیم گرفتیم اولین قدم محتاطانه را برای ارزیابی برند فعلی خود برداریم و از آنجا برویم. با فکر کردن به آن، فکر نمیکنم هیچکدام از ما از آن جلسه خارج شویم و انتظار داشته باشیم که در نهایت چنین انحرافی رادیکال از برند موجود خود داشته باشیم. اما خوشحالم که انجام دادیم.
در مدت یک سال، همه آن تصاویر بالا به این شکل تکامل یافتند:

آسانای جدید شفاف، رنگارنگ و عجیب است. این مکانی برای تمرکز روی کارتان است، در حالی که به یاد داشته باشید که کار نیازی به خستهکننده بودن ندارد. وقتی یک کار یا ❤ نظر یک هم تیمی را بررسی می کنید، انفجارهای رنگی صفحه را برای جشن گرفتن پیشرفت شما روشن می کند. اگر خوش شانس باشید، حتی ممکن است یک اسب شاخدار وحشی را ببینید که روز خوبی برای شما آرزو می کند.
به عبارت دیگر: خداحافظ روز بارانی. سلام رنگین کمان ؟

خب، چگونه به اینجا رسیدیم؟
مرحله 1: هسته برند خود را کشف کنید
بیایید به فرد بازگردیم.
این استعاره ساده——نام تجاری ما به عنوان یک شخص——از همان ابتدا به جنبه اصلی تفکر ما تبدیل شد. زمانی که به جهت نیاز داشتیم، اغلب به یک سوال ساده برمی گشتیم:
“اگر آسانا یک شخص بود، چگونه بود؟”
در اصل، هر فردی محصول بزرگترین اهداف، ارزشها، شخصیت و داستان زندگی ما است. وقتی برای کل یک شرکت اعمال می شود، معمولاً به عنوان ماموریت، ارزشها، ویژگیها، و روایت .

خوشبختانه، آسانا مدتهاست که یک مأموریت کاملاً مشخص داشته است: به بشریت کمک کنید تا با قادر ساختن همه تیمها برای کار بدون زحمت با هم کار کنند. (جسورانه، نه؟) و ارزشهای ما از همان روز اول توسط بنیانگذاران ما ایجاد شد، که منجر به فرهنگی مبتنی بر شفافیت، آگاهی، و بیشتر.
اما شخصیت چطور؟ اهداف و ارزشها در زیر سطح قرار دارند، اما شخصیت افراد همیشه نمایان میشود و به دیگران تصور مستقیمتری از اینکه چه کسی هستند میدهد.
یک سال قبل، بنیانگذاران ما شخصیت شرکت ما را در قالب بیست و دو ویژگی برند ترسیم کرده بودند. آنها شروع مفیدی بودند، اما بسیار زیاد برای به خاطر سپردن. اولین وظیفه ما محدود کردن آنها به تعداد قابل مدیریت تر، با نظرات افراد در سراسر شرکت بود.
ما یک نظرسنجی انجام دادیم و پرسیدیم: “اگر آسانا یک فرد بود، چگونه آنها را توصیف می کردید؟” پاسخ به نوعی بود سرسام آور؛ هزاران کلمه (پرشور، تاکیدی) تنها در عرض چند روز ارسال شد.
بنابراین، چند نفر از ما گزیدههایی را چاپ کردیم و خود را در اتاقی حبس کردیم تا بتوانیم همه چیز را بفهمیم. ما آنها را با هم دسته بندی کردیم، در مورد تفاوت های ظریف هر کلمه بحث کردیم و هشت ویژگی را برای حکومت بر همه آنها پیشنهاد کردیم.

پس از هماهنگی با بقیه اعضای تیم، آنها را به شش نفر کاهش دادیم:

اولین ضربه ما به ویژگی های برند، که بعداً با کمک برندهای متحرک اصلاح شد.
یک هفته بعد، ما از ویژگیها در یک جلسه سراسری شرکت رونمایی کردیم و بنرهایی را در اطراف دفتر آویزان کردیم. پاسخ بلافاصله اطمینان بخش بود. ما به زودی شنیدیم که مردم از سراسر شرکت در گفتگو به ویژگیها اشاره میکنند (“من دوست دارم که این ایمیل واقعاً قدرتمند است، اما آیا میتواند بازیگوشتر باشد؟”). برخی حتی تیشرتهایی میخواستند که ویژگیهای مورد علاقهشان روی آنها باشد. کار کرد!
و ما متقاعد شدیم. در اطراف برند ما مانند قبل انرژی وجود داشت و زمان آن فرا رسیده بود که همه چیز را انجام دهیم. اما زمان را کجا پیدا کنیم؟
مرحله 2: کمک بیاورید
در عرض چند دقیقه پس از ملاقات با افراد در برندهای متحرک، ما آنها را بسیار دوست داشتیم. آنها فوراً متوجه مشکلات بزرگی شدند که ما میخواهیم حل کنیم و دیدند که چقدر در برند خود کوتاهی میکنیم. ما به سرعت قراردادی را امضا کردیم و خود را به روی روند آنها باز کردیم.
این کار تقریباً شبیه خودمان شروع شد: بررسی قلب اینکه چه کسی هستیم و به چه چیزی اعتقاد داریم. آنها دهها مصاحبه انجام دادند، کارگاههای آموزشی را رهبری کردند و در نهایت کار عمیقتری نسبت به ما برای جستجوی روح انجام دادند. /p>

برای یافتن الهام، به مارک های دیگر نگاه می کنید. — از چپ به راست: آکی شلتون از برندهای متحرک؛ آماندا لیندن، جاستین روزنشتاین، کنی ون زانت و امیلی کرامر از آسانا
با وجود پوشاندن مقدار زیادی از زمین، کار بیهوده نبود. فرآیند خود آنها مواردی را که ما در مورد آنها نامطمئن بودیم تأیید و اصلاح کرد، در حالی که اطمینان حاصل کرد که آنها در حین حرکت به مرحله بعدی، نکات ظریف را اصلاح کردند.
در نهایت، شش ویژگی ما به چهار مورد کاهش یافت. کمتر به خاطر بسپارید، بدون از دست دادن چیز اساسی.

بعدی به Brand Narrative آمد، داستانی که توضیح میدهد چرا ما کاری را انجام میدهیم. این شامل طیفی از احساسات — از شادی تا ناامیدی — است که بیشتر ما در زندگی کاری خود احساس می کنیم و با روایت کوتاه به پایان می رسد. قوی> که به عنوان یک ستاره شمالی برای نام تجاری ما عمل می کند.

در پایان این فرآیند، ما چند راهنمای محکم داشتیم که در صورت نیاز به راهنمایی، به آنها برگردیم و قضاوتهایمان را به مراتب کمتر ذهنی کنیم. به عنوان مثال، هنگام ارزیابی یک طرح یا یک نوشته، میتوانیم بپرسیم: “آیا این امکان پذیر است؟” یا “آیا این نشان دهنده “کارهای بزرگ با هم انجام دهید” است؟”
اگر پاسخ منفی بود، میدانستیم که هنوز کار داریم.
مرحله 3: یک هویت بصری ایجاد کنید
زمان آن فرا رسیده بود که ترجمه این فلسفه حساس به طراحی را آغاز کنیم، و طبیعتاً، لوگوی ما محل شروع بود.
یک لوگوی عالی مانند کیف جادویی: یک چیز کوچک و ساده که میتوان آن را بیپایان با ارزش پر کرد، بدون اینکه شکل خود را از دست بدهد.
به همین دلیل است که بهترین لوگوها بسیار ساده هستند. آنها سعی نمیکنند به تنهایی چیزهای زیادی را منتقل کنند——آنها فضایی را برای همه احساساتی که افراد در طول زمان در مورد برند انباشته میکنند، باقی میگذارند. به عنوان مثال، سیب اپل، یا سوش نایک: نمادها به تنهایی نشان دهنده دانش و حرکت هستند، اما سریعترین نگاه صدها مفهوم دیگر را تداعی میکند، از مک بوک گرفته تا مایکل جردن.
به طور خلاصه، قدرت نماد در توانایی آن در راه اندازی شبکه پیچیده ای از ایده ها و احساسات است، نه در پیچیدگی از خود نماد.
و به همین دلیل است که Moving Brands آن را در اولین عکس میخکوب کرد.
بعد از چند هفته هماهنگی و طوفان فکری با تیم ما، آنها سه جهت لوگو را پیشنهاد کردند. اینها طرحهایی از اولین گزینهها هستند:

بلندی: سه نقطه در لوگوی ما قبلاً در یک خط چیده میشدند، اما اکنون به هم نزدیک شدهاند و همکاری میکنند این سادهترین نماد کار گروهی ممکن است — سه شکل با هم کار میکنند تا چیزی بزرگتر بسازند: یک فلش رو به بالا، یک نماد، یک «A» انتزاعی.
بعضی از ما بلافاصله آن را دوست داشتیم، اما برخی دیگر متقاعد نشدند. آیا خیلی ساده بود؟ آیا هرگز می تواند به یاد ماندنی و نمادین باشد؟ و مهمتر از همه، آیا خیلی شبیه لیزرهای مرگ مرگ توسط Predator است؟

دو مفهوم دیگری که به ما نشان دادند دارای عناصر امیدوارکننده بودند، اما آنها به اندازه مفهوم اول قوی نبودند. ما نمیخواستیم مسیر را خیلی سریع انتخاب کنیم، بنابراین از آنها خواستیم به کاوش ادامه دهند و ببینند آیا میتوانیم گزینههای قانعکننده دیگری پیدا کنیم.
مرحله 4: تکرار، تکرار، تکرار
در حدود یک ماه آینده، ده ها مفهوم لوگو را بررسی کردیم. در میان آنها، ما در چند جهت ثابت فرود آمدیم، که با نمونه هایی از نحوه گسترش علامت به یک سیستم طراحی شکل گرفت.

کاوشها: طرحهایی از لوگوتایپها و مفهوم علامتی به نام “Bloom”

جریان: این مفهوم وضعیت جریانی را که تیم شما میتواند در هنگام استفاده از Asana به آن دست یابد، نشان میدهد. ما آن را انتخاب نکردیم، اما بعداً الهام بخش پالت رنگ نهایی ما شد.
با وجود برخی مفاهیم متقاعد کننده، ما مدام به سه نقطه باز می گشتیم. برندهای متحرک روی علامت تکرار شده بودند و درخششی به مرکز برای نشان دادن انرژی مشترک اضافه کردند. هنگامی که آن را در زمینه دیدیم، شروع کردیم به تجسم اینکه چقدر می تواند همه کاره باشد.

سه نقطه: کاوش های برنامه
در نهایت، مشخص شد که این علامت ما بود. جاستین، یکی از بنیانگذاران آسانا (که پس از ابراز تردید اولیه عاشق آن شده بود) به بهترین وجه این را گفت: «وقتی این را در صفحه اصلی تلفنم می بینم، واضح است. : این برنامه کار تیمی است.»
مایکل، طراح Moving Brands، با ونسا از تیم ما کار کرد تا تمام جنبههای آن، از فاصله دقیق دایرهها تا حروف دقیق علامت کلمه را برجسته کند. در نهایت، پس از یک روز طولانی چشم دوختن به دهها لوگوی کمی متفاوت از یکدیگر، آماندا یک نسخه تازه چاپ شده را در دست گرفت و چیزی را گفت که همه ما از شنیدن آن در حال مرگ بودیم: «ارسال کن».

مرحله 5: ایجاد یک سیستم
البته، یک لوگو به خودی خود یک برند را نمی سازد. اکنون که نماد درخشانی از همکاری داشتیم، به یک سیستم طراحی نیاز داشتیم که بتوانیم آن را بپیچانیم و در سراسر آسانالند باز کنیم.
برندهای متحرک یک سیستم تایپوگرافی و رنگ ایجاد کردند، و برای گره زدن همه آنها، یک موتیف “جریان روزانه” بر اساس رنگهای آسمان. ایده این بود که همانطور که شما در طول روز حرکت میکردید، آسانا نیز با شما حرکت میکرد. لوگو و همچنین پسزمینه برنامه بر این اساس تغییر میکنند. و سایت بازاریابی این موضوع را هم در پیام رسانی و هم به سبک بصری منعکس می کند.

موتیف “جریان روزانه”
ما در ابتدا این مفهوم را دوست داشتیم، اما همانطور که آن را در عمل دیدیم، کاملاً درست نبود. ما مطمئن نبودیم چرا.
در همین حال، ما نزدیک به تاریخ راه اندازی مجدد طراحی شده بودیم و نیاز داشتیم که نام تجاری را در اسرع وقت قفل کنیم. Moving Brands مایل بود برای درست کردن آن به همکاری با ما ادامه دهد، اما ما تصمیم گرفتیم آخرین مرحله مسابقه را در خانه بیاوریم، جایی که میتوانیم سریعتر حرکت کنیم و همه چیز را در زمان واقعی امتحان کنیم.
مرحله 6: سیستم را اصلاح کنید
وقتی احساس میکنید نزدیک هستید اما کار نمیکند، گاهی اوقات جهت را محکمتر فشار میدهید. ما این کار را برای مدتی انجام دادیم، واقعاً تلاش کردیم تا «جریان روزانه» را به نتیجه برسانیم. اما وقتی یک قدم به عقب برداشتیم، هنوز احساس اشتباه میکردیم.

کاوشهای موتیف: کاوشهای «جریان روزانه» در محصول. صبح، بعدازظهر و غروب.
بنابراین وقت آن بود که به جایی که شروع کردیم برگردیم. رنگهای آسمان زیبا بودند، و مفهوم جالب بود، اما ما از خود پرسیدیم: آیا این موتیف ویژگیهای ما را تجسم میدهد؟
مطمئناً به اندازه کافی قابل دسترسی بود، اما عجیب بود؟ جواب منفی. توانمندسازی؟ نه واقعا. و رنگ بسیار اشباع شده توجه را از رنگ معنی دار در محصول منحرف می کرد و منجر به شفافیت کمتر می شد. بنابراین واقعاً هدفمند هم نبود. “جریان روزانه” ایده جدیدی بود، اما متوجه شدیم که در نهایت ما را از برند اصلی خود دور می کند.
بنابراین، ما به یک موتیف بصری جدید نیاز داشتیم——چیزی که تمام قطعات را به روشی هدفمندتر کنار هم قرار دهد. پس از پایه گذاری مجدد در اهدافی که برای طراحی مجدد محصول داشتیم، ایده ما به سرعت حول مفهومی که شفافیت و انرژی را ابداع کردیم، ترکیب شد.
این ایده این است: وقتی ما در محل کار هستیم، همه ما میخواهیم روشن بودن در مورد کاری که باید انجام دهیم، بنابراین آسانا با یک بوم تمیز و عمدتاً سفید شروع می شود که کار شما را در مرکز قرار می دهد. اما ما همچنین به انرژی نیاز داریم تا متمرکز بمانیم و به سمت نتایج سوق پیدا کنیم، بنابراین انفجار رنگ و انیمیشن در لحظات کلیدی برای جشن گرفتن پیشرفت شما ظاهر می شود.
در عرض چند روز، تیم ما این مفهوم را زنده کرد. با پرتاب کردن کوفته توسط جس و باز شروع شد؟ در اطراف، سپس از الگوهای دایره های رنگارنگ الهام گرفته و برای تصویرسازی و طراحی سایت از آن استفاده کنید. سپس، ونسا در حال حذف رنگ از بیشتر محصول بود و فقط چند پاشش روشن در قسمت های کلیدی باقی می ماند. تایسون و مارکوس وارد Origami/AfterEffects شدند و شروع به ساختن نمادها و تصاویر کردند.

کاوشهای “وضوح و انرژی”: بوم سفید با رنگ و حرکت نقطهگذاری شده است.
اوه، تایسون یک رنگینکمان متحرک جادویی ساخت که میتوانید با انگشتانتان در هوا کنترل کنید.

از خودنمایی دست بردارید، تایسون.
همه اینها واقعاً درست شد. با استفاده از رنگ و حرکت در دوزهای کوچک و متمرکز، به خود اجازه دادیم در آن لحظات بیشتر از آنچه که محصول به طور پیشفرض آنقدر اسپارتان نبود، بازیگوشتر باشیم. و این بدان معنی بود که ما بالاخره میتوانیم تکشاخ را در آغوش بگیریم. قوی>
اگر از کاربران سخت افزار Asana هستید، ممکن است بدانید در مورد چه چیزی صحبت می کنم. چندین سال پیش، در طول یک هکاتون آسانا، برخی از مهندسان فکر کردند که نوشتن کدی که به یک تکشاخ اشاره می کند تا پس از اتمام کارها روی صفحه نمایش شما پرواز کند، جالب است.
با قضاوت اینکه برای اکثر کاربران خیلی عجیب بود، به بخش “هک” تنظیمات منتقل شد و منتظر بود تا کاوشگران ناآگاه با آن برخورد کنند. در میان کسانی که آن را پیدا کرده اند، کمی طرفداران آن را پیدا کرده است.
هک تکشاخ باعث می شود @asana crème de la crème of task managers
— استف فرناندز (@DiscoStephFerno) 18 سپتامبر 2015
کسب یک تکشاخ رنگین کمانی از @asana همیشه نقطه برجسته روز کاری من است.
— Jackie Yeary (@jaxyeary) 11 سپتامبر 2015
تک شاخ جشن را اضافه کرد تا وقتی کاری را در @asana احساس فوق العاده ای دارم. Unicorns FTW!
— کریستین کاتورن (@crocstar) 2 سپتامبر 2015
بنابراین اخیراً آزمایش کوچکی انجام دادیم و تکشاخها را بهطور پیشفرض برای زیرمجموعهای از کاربرانی که فضای کاری جدید ایجاد میکنند، روشن کردیم. با وجود شک و تردید از جانب خودم و دیگران، آزمون موفقیت آمیز بود! اگر هر چند وقت یکبار یک تک شاخ را می دیدند، افراد بیشتری از آسانا استفاده می کردند و با هم تیمی های خود همکاری می کردند. در حالی که برخی از آنها کمی گیج بودند. اتفاق افتاد، بیشتر آنها به طرز خوشایندی شگفت زده و خوشحال شدند.
من اولین کارم را با استفاده از @asana انجام دادم و یک تکشاخ به دنبال آن یک رنگین کمان بر روی صفحه نمایش من پرواز کرد و ثابت کرد که حرکت من از Trello ارزشمند است
— تیم ادکینز (@timboslice) 26 سپتامبر 2015
بازگرداندن این موضوع به برند ما: موتیف جدید ما فرصتی شد تا این اصل را در هر جنبه ای از آسانا القا کنیم. هنگامی که جشن های عجیب و غریب به طور هدفمند اجرا می شوند، فقط یک رونق دور ریختنی نیستند: آنها در واقع به افراد کمک می کنند تا انگیزه خود را حفظ کنند و سرگرم شوند، که منجر به کسب نتایج بیشتر می شود. چه کسی می دانست که تک شاخ ها می توانند بهره وری را افزایش دهند؟

مرحله 7: همه چیزها را علامت گذاری کنید
از همان ابتدا، مصمم بودیم که این نام تجاری جدید را به طور جامع عرضه کنیم. تنها گذاشتن یک لوگوی جدید در وب سایت و تغییر رنگ ها کارساز نیست. اگر قرار است یک برند مجدد موفق باشد، به تعهد کامل نیاز دارد.
بنابراین، در چند ماه گذشته تمام تیم طراحی آسانا بهطور خستگیناپذیری برای اعمال سیستم نام تجاری در تمام جنبههای شرکت و محصولات ما (و مهندسان الف> زنده شدن آنها). این یک هزار کار با وابستگی های زیادی بوده است. بسیاری از چیزها باید بارها و بارها مورد بازبینی قرار می گرفتند زیرا عناصر برند به طور همزمان تکامل می یافتند. اما کاملاً ارزشش را داشت.
در طول این فرآیند، بسیار ارزشمند بود که آماندا این فرآیند را کنترل کند، و اطمینان حاصل شود که دایره روی هر عنصر بازبینی شده بسته است تا بتوانیم به جلو برویم. به همان اندازه مهم، مستندسازی این تصمیمها بود، به طوری که ما بتوانیم نام تجاری را به صورت موازی در سایر ویژگیها عرضه کنیم، مانند این ویدیوی پردهبرداری technicolor که توسط مورچه غول پیکر.
گاهی به نظر می رسید که همه قطعات هرگز به هم نمی رسند. اما ما به فشار دادن آن ادامه دادیم تا این که انجام شد. و ما نمیتوانیم با پاسخ.
اکنون این یک بهروزرسانی نام تجاری است، @asana #newAsana
— کری والترز (@carriefleck) 1 اکتبر 2015
دوست داشتن #newAsana، به خصوص @asana برنامه iOS! لوگوی جدید زیبا و UX زرق و برق دار! ? #بهرهوری
— Danielle K (@whythisbox) 30 سپتامبر 2015
به من کمک کنید @asana جدید مورد حمله قرار گرفتهام نشانواره! pic.twitter.com/wVqaKL9Kbi
— لیام دیلی (@liamdilley) 1 اکتبر 2015
توصیه هایی برای فرآیند برندسازی شما
بزرگترین دستاوردهای فرآیند ما در اینجا آمده است:
1. هر چه زودتر مجموعه متنوعی از هم تیمی ها را در برندسازی مشارکت دهیدتا کل شرکت احساس کند که برند نماینده آنهاست. ارزشش را دارد!
2. در صورت نیاز از بیرون کمک بگیرید. مشاوران/آژانسها نه تنها ممکن است تخصص برندسازی داشته باشند، بلکه چشماندازی بیآلود و چشمانداز تازهای به ارمغان میآورند.
3. به خودتان زمان بدهید تا یک مفهومرا گرم کنید، به خصوص اگر سایر اعضای تیم به سمت آن کشیده شوند. ممکن است روی شما رشد کند.
4. اگر فقط یکی کار می کند، روی گزینه های بیشتری اصرار کنید. از انتخاب خود مطمئن نخواهید بود مگر اینکه بتوانید آن را در کنار سایر گزینه های ثابت مشاهده کنید.
5. به روحیه تیم خود اعتماد کنید اگر کار نمی کند، یک قدم به عقب بردارید و در مورد آن تجدید نظر کنید. آزمایش با کانفتی را تشویق کنید. ? برندهای مجدد فرصت های کمیاب هستند.
6. اغلب به هویت اصلی حلقه بزنید. اگر آن بخش را به درستی انجام داده اید، زمانی که مطمئن نیستید کجا بروید، باید به شما راهنمایی های مداوم بدهد.
7. همانطور که به جلو می روید دایره را ببندید. مطمئن شوید که تصمیم گیرندگان روشنی دارید که می توانند تغییرات را مستحکم کنند و آنها را در تیم پخش کنند.
8. خوش بگذره!
P.S. فرد در حال حاضر دوستان زیادی دارد.

یادداشت نویسنده: این تغییر نام تجاری بدون تلاش و مشارکت دهها نفر امکانپذیر نبود. وسایل اصلی به کل تیم طراحی آسانا می رسد: ونسا کخ، جسیکا استریلوف، آماندا بوزارد، مارکوس مدینا، استفانی هورنونگ، تایسون کالبرگ، فرانسین لی، پل ولوکس، جیم رنو، گرگ الزرمن، آنا هرلی و آماندا لیندن. ورودی/راهنمایی ارزشمند از جاستین روزنشتاین، داستین موسکوویتز، کنی ون زانت، امیلی کرامر و امیلی کول ارائه شد. و البته افراد خوب Moving Brands و Giant Ant.
این مقاله در ابتدا در Medium.com، با اجازه نویسنده بازنشر شد.
بدون دیدگاه