[یادداشت سردبیر: با نزدیک شدن به دهمین سالگرد حملات تروریستی که در 11/9/2001 در شهر نیویورک و واشنگتن دی سی و حملات نافرجام رخ داد. حمله ای که منجر به سقوط هواپیما در پنسیلوانیا شد، ما احساس می کنیم که ارزش دارد درباره نقش طراحان در رابطه با شرکت هایی که تلاش می کنند از تراژدی هایی مانند این سود ببرند صحبت کنیم.]
من صبح حمله را طوری به یاد میآورم که انگار دیروز بود. تقریباً بود. در حال رفتن به محل کار در یک شرکت معروف کارت تبریک بودم که یکی از همکاران از من پرسید که آیا شنیده ام که یک هواپیما به مرکز تجارت جهانی برخورد کرده است.
من به شوخی گفتم که یک خلبان احمق در یک خودروی شخصی دو نفره احتمالاً خیلی نزدیک شده و به پهلو کوبیده شده است و شیشه را شکسته و باعث شرمساری شدید شده است.
من در ساختمان مرکز تجاری جنوب کار کرده بودم. این یک سازه عظیم بود و مهندسی آن قابل توجه بود. توالتهای طبقه 85 در بادهای شدید به هم میپیچیدند، زیرا ساختمان طوری طراحی شده بود که با باد تاب بخورد و نشکند.
وقتی وارد ساختمان شدم و وارد بخش خود شدم، همه دور یک تلویزیون کوچک جمع شده بودند که یکی از همکارها در میز خود نگه داشته بود. لحظه کوتاه شادی سر تکان من به وحشت تبدیل شد. نه تنها یک سوراخ در برج جنوبی وجود داشت، بلکه در محل دفتر و افرادی بود که با آنها آشنا شده بودم.
زمان متوقف شد و من به تماشای دقایق و ساعتها گذشتم. هواپیمای دیگری به برج شمالی اصابت کرد. شعله و دود. ترس، دویدن، گریه مردم – مرگ. بعد یکی از کنارم جیغ کشید. «اوه خدای من! ما میتوانیم نفر بعدی باشیم!»
همه با ناباوری به او نگاه کردیم. خب، او با عصبانیت گفت، “ما یک نماد آمریکایی هستیم!”
“بله” با نگاهی سرد زمزمه کردم. “من مطمئن هستم که پس از مرکز تجاری و پنتاگون، یک شرکت کارت تبریک در لیست بعدی خواهد بود.”
او با گریه فرار کرد. فکر نمی کنم مایه خجالت بود. چه کسی واقعاً می تواند بداند که در آینده چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ او ترسیده و گیج شده بود. همه ما بودیم او همچنین از اهمیت شرکت بر کسانی که ما شاهد رنج و مرگ بودند متقاعد شده بود. این نگرشی بود که با گذشت ماه ها اغلب شاهد آن بودم.
چه چیزی و چه کسی در زندگی مهم است؟
زن وحشت زده ای که فکر می کرد چنین حملات تروریستی برنامه ریزی شده ای به معنای نابودی سیستم مالی آمریکا، کنترل نظامی است و در مورد پروازی که در میدانی در پنسیلوانیا سقوط کرد، رهبر سیاسی مردم آمریکا بود. واقعاً با روسای شرکت کارت تبریک فرق میکند وقتی فکر میکرد با تخریب محل تولید کارتهای تولد، مردم آمریکا بدون ورود کارتهایی با هلو کیتی، بچه گربههای چشم درشت، یا سبدهای آبرنگ گل کاملاً تضعیف میشوند. در روزهای خاص مردم این خیلی مضحک نبود، بلکه جسارت کامل بود که او، و در نهایت تولیدکنندگان محصول، خود را بالاتر از فاجعه نگه می دارند و آن را به راهی برای کسب درآمد تبدیل می کنند.
طولی نکشید که جنبه تاریک تراژدی سر زشت تجاری گرایی را بالا برد. یک رهبر خلاق خودجو نیز همان اهمیت خود شرکت را به نمایش گذاشت و پیامی به کارکنان خلاق ارسال کرد که یک “نمایشگاه یادبود 11 سپتامبر” را اعلام کرد که توسط داوطلبان انجام خواهد شد و “گردش در کشور.”
معمولاً این فراخوانها برای “داوطلبان” به این معنی بود که مدیران شرکتها توجه داشته باشند چه کسی داوطلب شده است و چه کسی نه. رئیس خدمات خلاق دیدگاه عجیبی برای بخش طراحی بیش از 1000 کارمند داشت و پوسترهایی در سرتاسر شرکت قرار داده بود که در آن نوشته شده بود: “چشم انداز ما: یک شرکت طراحی در کلاس جهانی باشیم.”
برای این منظور، “فرصت های داوطلبانه” به سرعت برای هدف نه چندان ظریف روابط عمومی به وجود آمد. در واقع، هدف روابط عمومی معمولاً با افتخار اعلام می شد. در حالی که کارکنان طراحان بسیار بااستعداد با این ادعا که به نوعی در ذهن مدیرانی که به دلیل فروش محصولات طراحی شده توسط شرکتهای بزرگ از دستمزدهای بالا برخوردار هستند، توهین نمیشوند، ما درخواستها را دنبال کردیم تا “داوطلب”، همیشه با این هشدار جدی دنبال میشد که باید “به وقت خودمان و با هزینه خود”
با این حال، این فراخوان برای ساختن درد و رنج کسانی که بقایای آنها هنوز در آوار مانده است، بی پاسخ ماند. برخی غوغاهای ثانویه برای “داوطلبان” شنیده شد، اما قبل از اینکه مردم شروع به صحبت با روزنامههای محلی و ایستگاههای تلویزیونی درباره این شوخیهای پوچ کنند، آنها محو شدند.
روز میهن پرست: به خاطر بسپارید و مصرف کنید!
همانند بسیاری از شرکتها، برنامهریزی و تولید محصولات برای “یاد 9 سپتامبر” و موارد ناخواسته با برچسبهای “آزادی”، “هرگز فراموش نکن” و آخرین کلمات یک مرد محکوم به فنا در یکی از پروازها، “بیا غلت بزنیم!”
حتی امروز، ده سال بعد، محصولات 11 سپتامبر را در همه جا می بینیم: سکه های برج تجاری، کارت پستال، تی شرت، بشقاب یادبود، تندیس، دماسنج، فیلم های تلویزیونی ساخته شده و غیره، و غیره و غیره. زمانی که اجساد متلاشی شده و تبخیر شده چند هزار قربانی در محل های دفن زباله و در کف فاضلاب های شهر نیویورک قرار دارند، برای کسی پول درآورد.
این فقط محصولات نیستند. سیاستمداران کمپین های خود را بر تپه مردگان خاموش می سازند. کمپین هایی به نام قربانیان به راه می افتند، قوانین تغییر می کند و حقوق سلب می شود – و به میل خود تسلیم می شوند. اگر این روز به یک تعطیلات ملی تبدیل شود، مانند روز یادبود، به عنوان یک روز تعطیل از کار و مدرسه در نظر گرفته می شود که در مراکز خرید صرف خرید این محصولات و آبجو آزادی برای مصرف در ساحل یا پارک.
افراد ممکن است به یاد داشته باشند اما اغلب واقعاً اهمیتی نمیدهند. اگر این کار را میکردند، این محصولات تولید شده بر روی خون کسانی که از بین رفتند را نمیخریدند. آنها این کار را انجام میدهند و وقتی فردا یک برنامه ویژه درباره این تراژدی از تلویزیون پخش میشود، بیشتر مردم کانال را باز میکنند و یک آگهی تبلیغاتی برای برخی از وسایل آشپزی را تماشا میکنند که فقط در پنج دقیقه شام را برای چهار نفر درست میکند یا مسحور برخی از سلبریتیهای رقصنده و فهرست D میشوند.
به شما اهمیت می دهید؟
وجه اشتراک همه این محصولات این است که این ایده ممکن است در ذهن بیمار یک فرد کم عمق و سنگدل شروع شود، اما در نهایت به عهده یک طراح است که این ابتکار شنیع را انجام دهد. هنگام سفارش برای ایجاد یک محصول یادبود 11 سپتامبر چه کاری می توان انجام داد؟ متأسفانه، کار زیادی نمیتوان انجام داد، به غیر از کنارهگیری و اجازه دادن به شخص دیگری که وارد عمل شود و در ازای یک دلار بفروشد.
وقتی یک “محصول میهن پرستی” در حال برنامه ریزی است، می توانید نارضایتی خود را ابراز کنید، اما فقط “یک بازیکن تیم نیستید” در نظر گرفته می شوید و با تهدید می شوید «ما میتوانیم شخص دیگری را پیدا کنیم که آن را طراحی کند و بدون دستمزد اضافه کار کند!» واقعیت زندگی این است که ما برای زنده ماندن به پول نیاز داریم و اغلب انتخابهای کمی داریم یا توانایی مقابله با این نوع را نداریم. تجاری گرایی.
مصرف کنندگان نیز به همان اندازه مقصر هستند. اگر کسی این اقلام را نمی خرید، هیچ تماسی برای تولید آنها وجود نداشت. این یک دور باطل است و ما به عنوان طراح بین عرضه و تقاضا گیر کرده ایم. متأسفانه تجاری سازی و استفاده از تراژدی برای کسب سود برای جامعه تازگی ندارد.
یک بار توسط یک کارگزار قرار دادن موقت برای مشتری فرستاده شدم. این اولین تکلیف من با آنها بود، این آزمایشی است که اگر یک نفر عادی شود یا تماس دیگری وجود نداشته باشد. من می خواستم یک کار خیره کننده انجام دهم و به موقع حاضر شدم و در صورت لزوم حاضر شدم روحم را بفروشم. بود. مشتری می خواست مطالبش دوباره طراحی شود تا نامه یک روانشناس زن همه نام ها و ارجاعات جنسیتی را به شخصیتی مرد تغییر دهد که وجود نداشت. مردی که صاحب این تجارت سخیف بود کاملاً به این افتخار می کرد که چگونه با ارسال این نامه های روانی برای شهروندان سالخورده، آنها را با “گزارش های روانی فردی” و “افسون های ماه موفق باشید” وسوسه می کرد، به ثروت زیادی دست یافت. ” او جعبههایی از زیورآلات ساخته شده در چین و پشتههایی از «گزارشهای روانی» را به من نشان داد، هر کدام یکسان. اگر محصولات بیشتر و گزارشها خریداری شود، هر یک برنده قرعهکشی، خوش شانسی، پول، عشق و شادی هستند. این کاملا یک کلاهبرداری بود و من اکنون بخشی از آن بودم.
وقتی وقت ناهار رسید، خودم را معذورم و بیرون رفتم تا با نماینده تماس بگیرم. من او را از جریان خبر دادم و پرسیدم که آیا می توانم آنجا را ترک کنم. او از من خواست که کار را تمام کنم. به طور طبیعی، مشتری پرسید که آیا بدون مراجعه به نماینده، کارهای بیشتری را برای او انجام خواهم داد تا بتواند مقداری پول پس انداز کند و من «چند دلار اضافی به دست بیاورم.»
در پایان روز آنجا را ترک کردم و با نماینده تماس گرفتم تا انزجار و نارضایتی خود را اعلام کنم. من اشاره نکردم که مشتری می خواهد من قراردادم را با ایجنت کنار بگذارم، اما گفتم که برنمی گردم و آنها باید همه چیز را بدانند. بعداً متوجه شدم که مامور مدام با او تماس میگرفت تا ببیند آیا به کار دیگری نیاز دارد یا خیر. من دیگر هرگز برای آن نماینده کار نکردم.
نمیخواستم به این فکر کنم که چند نفر از مردم بیگناه فریب کلاهبرداری روانی این مرد را خوردند. یک سال بعد، برای مشتری دیگری به همان ساختمان برگشتم و متوجه شدم دفتر کلاهبردار خالی است. متولی گفت که او نیمهشب از خانه نقل مکان کرده است، زیرا چند ماه اجاره به صاحبخانه بدهکار است.
در طول دوران حرفهای من، حوادثی وجود داشته که اخلاقم را افزایش داده است. از ویراستارانی که میخواهند فروشندگان برای وعده «بعداً جبران کنند» از قراردادهایشان فراتر بروند تا روسایی که صریح به من گفتند که قصد ندارند به یک طراح یا تصویرگر پول بدهند. معمولاً فقط باید به اراده طراحی توسط کمیته متمایل شد و اجازه داد که محصول از کم آب شدن رنج ببرد. من معمولاً با بحث در مورد موضوع، خودم را به دردسر می انداختم. من “بازیکن تیم” یا “مرد شرکت” نبودم. در درازمدت، به راحتی با کسی جایگزین شدم که اهمیتی نداشت، اگرچه حتی آنها خیلی دوام نیاوردند.
آنها می گویند “یک ترسو، یک مرد شجاع با بچه ها و وام مسکن است.” متاسفانه این درست است.
چه کاری می توانید انجام دهید؟
کاش می دانستم در مورد اخلاقیات، تخلفات، و گرفتار شدن در دام نیاز به امرار معاش چه بگویم. همه ما به نوعی فروش می رویم. ما در برابر اراده شرکت سر تعظیم فرود می آوریم، به نشانه موافقت برای سرپرستانمان سر تکان می دهیم و چک های حقوق خود را می گیریم و چشم خود را می بندیم و به خود می گوییم که همه اینها بخشی از زندگی است. این است و راهی برای پوشاندن آن وجود ندارد.
راهی برای انجام توبه برای این اتفاقات روزانه وجود دارد. برخی ممکن است از خدا بخواهند که آنها را ببخشد و برخی دیگر ممکن است خود را تأیید کنند که تفاوتی ندارد. من میخواهم باور کنم که یک کارت امتیاز کارمایی وجود دارد و با انجام درست در جایی که میتوانیم – داشتن خیریه و مهربانی و دراز کردن دست کمک به تعادل امتیاز ما کمک میکند. این بستگی به انتخاب شخصی و احساسات درونی شما در مورد کاری که انجام می دهید و آنچه در پی خود خواهید گذاشت، بستگی دارد.
شنیدهام که مردم فریاد میزدند که میخواستند طراح شوند تا از طریق طراحی، دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنند—تا تغییری ایجاد کنند. در جهانی کم عمق، دیوانه شده از تجارت، این رویا هنوز امکان پذیر است.
این به ما بستگی دارد که دو گام به جلو برداریم زیرا یک قدم جامعه ما را به عقب می راند. ما نمیتوانیم به کسانی که رفتهاند کمک کنیم، اما میتوانیم با خلق چیزی که مهم است، خاطرات آنها را گرامی بداریم. ممکن است آن چیزی نباشد که دستمزد روزانه ما را می پردازد. جلب توجه مردم ممکن است سخت باشد، اما میتوان تغییری ایجاد کرد، حتی اگر گوشه کوچک خودمان از کیهان باشد. گوشههای کوچک را با هم اضافه کنید و میتوانیم تفاوت ایجاد کنیم – در نهایت یک تفاوت بزرگ.
آیا به شما فشار آورده اند که برای شغلتان خلاف اخلاق خود عمل کنید؟ آیا کاری انجام داده اید که تفاوتی ایجاد کرده باشد؟ درمورد آن به ما بگو. به ما بگویید چه احساسی در مورد آن دارید.
بدون دیدگاه